سیاوشسیاوش، تا این لحظه: 12 سال و 9 ماه و 2 روز سن داره

سیاوش ماحصل عشق ما

4 ماهگی نخودچی

1390/10/1 21:40
نویسنده : مامانی
156 بازدید
اشتراک گذاری

هر سال تو را غرق صفا می خواهم

هر روز تو راکام روا می خواهم

از بهر تو و هر که تو را دارد دوست

آرامشخاطر از خدا می خواهم

عزیز دلم به دنیای قشنگ چهار ماهگی خوش اومدی. پسرم با یهدنیا پر از موفقیت و تجربه اون سه ماه وارد دوران چهار ماهگیت شدی. مبارکت باشهعزیزم این چهار ماه زندگی تو این دنیای قشنگ خداوند. می بینی پسرم سه ماه مثل برقو باد گذشت و تو از دوران زیبای نوزادی به چهارماهگی پا گذاشتی. بهت که نگاه میکنم بزرگتر شدنت رو به وضوح می بینم، بزرگتر شدی پسرم چون اطرافیانت رو بیشتر میشناسی، بزرزگتر شدی چون وقت خواب و بیداریتو تشخیص می دی، بزرگتر شدی چون به لبخنددیگران واکنش نشان می دی، بزرگتر شدی چون صداهای مختلفی از دهانت خارج میشه،بزرگتر شدی چون با صدای بلند میخندی ،بزرگتر شدی چون اسباب بازی مورد علاقت روکاملا میشناسی،بزرگتر شدی چون نظر و لطف پروردگار در این مدت با تو بوده و خواهدبود.خدایا بابت این همه لطف و مهربانیت ممنون .جدیدا لباسهاتو که تنت میکنم باکوچکتر شدن بعضی هاشون مواجه میشم اما با دیدن این صحنه ها با تمام وجود خوشحالمیشم که پسرم روز به روز بزرگتر می شه و این نشانه سلامتی و تندستی توست. تویی کهماحصل عشق مایی.

تو این ماه برای سومین بار به یک مهمانی رسمی دعوت شدی اولیو دومی که یادت هست؟ اولی پاگشایی خاله فخری از تو و دومی پاگشایی خاله مریم. چندوقت پیش برای سومین بار از طرف دایی خسرو به تولد پریسا دعوت شدی. از طرف تو گلپسرم یه عروسک آوازه خوان و از طرف من و بابا سیامک یک کیف براش خریدیم. بازم طبقمعمول دایی جونت ما رو شرمنده کرد و برای بردن ما به خونشون زحمت راه رو کشیدندوما رو به خونشون بردن. یه جشن تولد به یاد موندنی با کلی کادوهای قشنگ و یه کیکخیلی خوشکل و امروزی. پریسا جون بازم تولد مبارک. الهی جشن تولد 120 سالگیت عمهجون. مامانی به خاطر برخی اقدامات امنیتی از گذاشتن عکسهای تولد معذورم.

پسرم محرم سال 1389 هنوز به دنیا نیومده بودی. مامانی تازهاولای راه بودم و با تموم وجودم تو رو توی بطن و وجودم پرورش می دادم. محرم امسالتو در کنار من و بابایی بودی. امسال محرم به معنای واقعی غم خانم رباب و عطش علیاصغر پی بردم. امسال تو رو بیمه اون بزرگوار کوچک کردم و نیت کردم تا مدتها هر سالدر این ایام لباس عزای علی اصغر را به تنت کنم تا اون بزرگوا کوچک همیشه و در همهحال مراقب و نگهدار تو بعد از خدای مهربون باشه. لباست رو دوست خوبم خاله آرزو(خانم همکار بابا) از کربلای معلی برات آورده بود لباست تبرک شده حرم امام حسین(علیه السلام) و حضرت ابوالفضل عباس (ع) بود.

به افتخار ورودت به چهار ماهگی یه جشن کوچیک سه نفره توخونمون گرفتیم با کلی عکس و فیلم که طبق هر ماه عکسها و فیلمهاتو CD
کردیمو یادگاری از طرف من و بابات برات نگهداشتیم تا روزی از دیدنشون لذت ببری.

پسرم ...... من و بابا خیلی دوست داریم.

عزیزم ...... من و بابا عاشقانه می پرستیمت.

نازنینم ..... من و بابا همیشه در کنارت خواهیم موند.

سیاوشم ... من و بابا از داشتن تو به خودمون می بالیم.

فرشته ام ... من و بابا به خاطر داشتن تو شکرگذارپروردگاریم.

گلم ........ من و بابا همدیگرو خیلی دوست داریم.

تبسم شیرین عشق گوشه ای از نگاه خداست
تنها به نگاه او میسپارمت
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)