سیاوشسیاوش، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 19 روز سن داره

سیاوش ماحصل عشق ما

سیاوش و نوروز

1392/1/23 13:11
نویسنده : مامانی
312 بازدید
اشتراک گذاری

 

نوروز رسید و خرمی گشت پدید

در جسم جهان دمیده شد روح جدید

ای ناز مبارک به تو این عید سعید

هر روز تو فرخنده و مسعود چو عید

 

عزیز دل مامان و بابا سلام

عیدت مبارک عزیز دلم

بهارت مبارک پسر ناز من و بابا

بالاخره تیک تاک ساعت سال 1391 به اتمام رسید و سال 1392 با کلی خیر و برکت و خوبی مهمون خونه کوچیک اما پر از مهر و محبتمون شد.

با کمک بابا سیامک و تو گل پسر نازم میز هفت سینمون رو چیدیم و منتظر اومدن بهار بودیم که دم دمهای اومدن بهار خواب مهمون چشمهای ناز و کوچیکت شد و به خوابی ناز فرو رفتی بابا خیلی اصرار کرد برای سال تحویل بیدارت کنم اما دلم نیومد مزاحم خوابت بشم و این طوری شد که موقع سال تحویل خواب عمو نوروز رو میدیدی .

سال 1392 پا به خونمون گذاشت در حالی که هم من هم تو هر دو بیمار بودیم شرایط زیاد خوبی نبود .سال جدید و رفتن به بیمارستان و دکتر و دارو و کلی بیتابی کردن تو اما تو همه اینها من هیچگاه از ضرب المثل سالی که نکوست از بهارش پیداست رو ورد زبونم نکردم چون میدونستم همه اینها لازمه بزرگ شدن یه بچست اما خوب خدای مهربون رو هزاران بار شکر بیماریت خیلی خیلی زودتر از چیزی که فکرش رو میکردم بهبود پیدا کرد و حالت خوب خوب شد و این یعنی آغاز گشت و گذار و دید و بازدید من و تو بابا سیامک.

تو این ایام کلی به دیدار اقوام بابایی و مامان رفتیم و کلی بهمون خوش گذشت تو همه این دید و بازدیدها کلی کادو گیرت اومد و مبلغ 125 هزار تومان عیدی دریافت کردی البته مطمئنم وقتی بزرگتر بشی با خوندن این رقم پیش خودت میگی فقط 125 هزار تومان چقدر ناچیز ....آره دیگه این رقم برای زمان بزرگتر شدن و خوندن این خاطراتت واقعا رقم خیلی خیلی ناچیزیه....

تو ایام نوروز کلی مهمون به خونمون اومد و با خودشون برکت رو مهمون سفره همیشه پر برکت خونمون کردند.

تو این مدت کلی هم به پارک رفتیم و کلی بازی کردی .از جشنواره نوروزی برج میلاد هم دیدن کردیم مراسمی به یاد موندنی و جالبی بود از هر استان کشورمون تو این جشنواره شرکت کرده بودند و کلی غذا و خوراکی خوشمزه با خودشون به سوغات آورده بودند که من و بابایی هم کلی از تست کردنشون لذت بردیم درسته که تو متوجه این آداب و رسوم نمیشدی اما من و بابایی کلی با آداب و رسومشون آشنا شدیم ...

13 بدر امسال هم بنا به دعوت مامان بزرگ شوکتت مهمونشون شدیم بساط صبحانه و ناهار رو تو پارک پهن کردیم و کلی از طبیعت زیبای 13 فروردین لذت بردیم..

با آغاز سال 1392 پا به دنیای 19 ماهگیت گذاشتی پسر بچه ای کاملا اجتماعی و شاد و بازیگوش از هر درو دیوار راستی بالا میری و اصلا وابدا از دیدن افراد غریبه گوشه گیری نمیکنی و با کوچکترین تعارفی از بغل من و بابا کنده میشی و به بغل طرف مقابلت میری ..

دایره لغاتت از همون چیزهایی که میگفتی بابا و جیز و جیش و به به و گاگا  و عزیزم و علی جان و الو و بده و جوجو و دده و آبه فراتر نرفته و کلمات قبلی رو ورد زبونته باهات خیلی صحبت میکنم اما برای حرف زدنت اصلا اصلا اصراری نمیکنم چون باور دارم روزی خودت به زبون میای و مثل یه بلبل برام حرف میزنی از دید من وقتی معنی همه چیز رو متوجه میشی وقتی کاری رو بهت محول میکنم انجامش میدی این یعنی با کلمات و جملات آشنایی و مفهومشون رو میفهمی و این یعنی همه چیز و این یعنی هوش سرشار تو و این برای من کافیه کافیه...

از سال جدید یه تصمیم جدید با خودم گرفتم .تصمیم گرفتم اجازه بدم روند رشدت عادی عادی باشه یعنی من و بابا تو خلق استعدادهات تا قبل از زمان آموزشت یعنی زمان 6 سالگیت کمتر مداخله کنیم یعنی دلم میخواد تا زمان 6 سالگیت بیشتر بازی کنی یعنی دلم میخواد بجای یاد دادن حروف الفبا از سرسره بازیت لذت ببری یعنی دلم میخواد بجای یاد دادن رنگها از تاب بازیت لذت ببری یعنی دلم میخواد بجای یاد دادن اسامی حیوانات از بدو بدو کردن تو پارک لذت ببری یعنی دلم میخواد بجای حبس کردنت تو یه چهار دیواری و آموزش دادنت از دوران زیبا و بی بازگشت کودکیت لذت ببری چرا که همه این آموزشها بعد ها و بعدها تو مدرسه و تو کلاسهای مختلف قابل اجراند آموزشهات رو کمتر میکنم تا بیشتر بازی کنی مامانی دلم میخواد عادی عادی بزرگ بشی دلم میخواد کودکی کنی و از این دوران لذت ببری من نابغه کوچکی که تو 2 سالگی اسامی حیوانات رو بگه و انگشت تحسین روش باشه اما در عوض لذت تمام داشته های کودکی رو ازش گرفته باشم رو نمیخوام من دلم پسری شاد و شاد و شاد میخواد اما تو هم بهم قول بده که در آینده فردی مفید برای جامعه و پسری خوب برای من و بابا سیامک باشی ...

بابایی که از سر کار میاد بعد از یه استراحت کوچولو بارو بندیلمون رو جمع میکنیم و 3 تایی میریم پارک تو همه این مدت یه دختر خانم خوشگل و دوست داشتنی با موهای کاملا قرمز بنام رزا مواظب توست هر چقدر ازش میخوایم که باهامون رو در وایسی نکنه و بره و با دوستاش بازی کنه اما زیر بار نمیره و تا مارو از 4 فرسخی میبینه بدو بدو میاد پیشت و تحویلت میگیره و تا آخر آخرش باهات بازی میکنه تو هم خیلی بهش وابسته شدی و تا رزا رو میبینی دستهات رو به معنی بغل کردن براش باز میکنی ..

یه دوست کوچولوی دیگه به اسم اشکان تو پارک هم بازیته اشکان هم 2و نیم سالشه و فعلا قصد نداره حرف بزنه و با اشاره با همه حتی تو حرف میزنه.

در سال جدید برای آینده تو و برای آینده خودمون تصمیمی مهم گرفتیم که اگه خدای مهربون کمکمون کنه تا چند ماه دیگه عملیش میکنیم به امید روزهایی پر از شادی برای تو من و بابا سیامک ....

سیاوش سال 1390 سال خرگوش بود سال 1391 سال نهنگ و سال 1392 سال مار امیدوارم سال 1392 سالی توام با موفقیت و شادی و بازی و پیشرفت و سلامتی برات باشه عزیزم...

دوست داشتن دیگران دلیل میخواد اما تو رو دوستت دارم بدون هیچ دلیلی ..


تبسم شیرین عشق گوشه ای از نگاه خداست
تنها به نگاه او میسپارمت
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)